my challenges:)

...as a cure for my weakness

دوازده

 

دیشب، حس‌هایی به قلب و روحم هجوم می‌آورد که کمتر تجربه‌شان کرده بودم. حس ترس از تنهایی یکی از آن‌ها بود. من از تنهایی در شب نمی‌ترسیدم. هیچ وقت. شب مهلتی بود که بتوانم فکر کنم. بتوانم خودم را در جهانی خالی از آشوب ببینم و تنها اندیشه‌ام این باشد که اطرافم چقدر چیزهای عجیبی برای فکر کردن وجود دارد. حصارهای تنگ فکرهای روزمره‌ام را رها کنم و آزاد باشم. اما دیشب...

به امروز فکر میکردم. به روشنایی که از پس هر تاریکی خودنمایی می‌کند. صبح می‌دمد و‌ ترس‌ها و تاریک‌های گنگ و مبهم اطرافت را با خودش می‌برد. به بودن و نفس کشیدن در صبح... 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان