جمعه ۸ دی ۰۲
با من خیال کن که به اعجاز شاعران
شبها به سر رسید
طوفان نشست و رفت
...
امروز بحث کلاس زبان تعطیلات بود. روزگاری که در آن فراغت داشتیم... چه کردیم و کجا بودیم و اصلا سفر در تعطیلات را چطور گذراندیم... من گفتم به یاد نمیآورم و اصلا آخرین سفری که توی تعطیلات نبود. داشتم از استرس هلاک میشدم...و معلم گفت تصور کن. رویا بباف... و من این آهنگ را در ذهنم پلی کردم. با من خیال کن...
با من خیال کن که به پلهای اصفهان...
با من خیال کن که به شیراز رفتهای...